-
دوری
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1388 11:22
خیلی وقته بادوست جونام حرف نزدم خب دلم تنگ شده دلم براهمه دوست جونام تنگ شده کلی وقته ازدراکولا خبر ندارم منم نمیخوام بهش زنگ بزنم اخه میفهمه دلم براش تنگیده دلم براپیشیم که کلی وقته تنگیده تازه از عسلیم هم بیخبرم بادوست جونم تازگی نحرفیدم اصلا ازهمه دورافتادم خب گناه دارم خب دلم تنگه برا دوستام اخه من چکارکنم؟
-
تکرار
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 11:35
هم خستم هم گرفته نمی دونم چرا هرکاری میکنم اروم نمیشم؟ ۱چیزیم هست دیشب تاصبح با نازی پیام میدادیم نازی داشت خودشومیکشت که بفهمه من چمه؟ اما اخه وقتی خودمم نمیدونم چمه بهش چی بگم؟ وای وای وای این دل ماهم شده برا ما دردسرساز راستش دیشب به نازی گفتم: اوضاع دلم داغونه اینه کوچکترین مشکلی که عظمتش کل زندگیمو گرفته. و حالا...
-
پیشی
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 14:37
دلم تنگ شده. دلم برا پیشیم تنگ شده. پیشی که باوجود اینکه مال من بود اما هیچوقت مال من نبود. دلم تنگ شده برا اینکه پیشی صدام کنه جوجو. دلم تنگ شده برا شیطونیاش. دلم تنگ شده برا جلسه هاش. دلم تنگ شده برا وقت نداشتناش. دیشب داشتم خل میشدم که ...... اما وقتی خودم همه رومجبور به انجام کاری میکنم دیگه حق ندارم دلتنگ بشم. من...
-
دل پریشون
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 15:51
چند روزه اصلا خوب نیستم. دلم بدجور گرفته, چندروزه که کوچکترین حرفها و مسایل میشن بهانه براخیس شدن چشمام. دلم میخواد 1دوست بود که ارومم میکرد, راستش انگار این دوست نیست. خیلیا هستن اما اونی که باید باشه نیست. از ادما خسته شدم, از زندگی بینشون خسته شدم, افکارشون اذیتم میکنه, کوته فکریشون. دیروز داشتم به دراکولا(خب بمن...
-
دیدار
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 17:24
راستش امسال خیلی طعم تولدمو نچشیدم. شایدچون اونروزدوستاموندیدم. توی این مدتم که نشده بودهموببینیم, اماامروز بالاخره همدیگرو دیدیم. روز قشنگی بود. 1کادو دست من بود 1کادودست اون. اخه تولدامون 10 روز باهم فاصله داره. هدیشودوست داشتم هدیه نازی جون رو دوست داشتم. دلم برا خودش,دلم برا نگاهاش,دلم برا عشق پاک دخترونش تنگ شده...
-
سیستم
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 19:43
دیشب صحبت سیستمم بود, مامان اینا داشتن میگفتن: بنده ماهی 1بار بایدویندوز عوض کنم, بهشون خندیدم گفتم :اصلنم اینطورنیست. سیستمم حالش خوبه,فقط1کم خیلی ویروس گرفته وگرنه هیچیش نیست. اما.... امروز ویروساکاردستمون دادن, سیستم خان قهر کرده, اصلن قاطی کرده. خب من نمیخوام م م م حالا بایدچکار کنم ؟ یعنی بازبدم ویندوز عوض کنن...
-
خوشحالم
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 18:36
در حال حاضرخوشحالم , 1دوست جون بدجنس خوشحالم کرده, زنگ میزنه :داریم حرف میرنیم, شیطون میشه,شروع به اذیتم میکنه, بهش میگم :خیلی بدجنسی, میخنده میگه: چقدر؟ میگم :خیلی میگه:90درصد خوبه؟ میخندم میگه:کمه؟ میخندم بدجنس میگه:اما تو99درصدبدجنسی بهش میگم: خیلی بدی میخنده , میخندم . بازم حرف میزنیم , حرفاش سرحالم میکنه, خوشحال...
-
۲۰ سالگی
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 15:20
همیشه ۲۰ سالگی ودوست نداشتم البته حالام خیلی دوسش ندارم اما همیشه نگران روزی بودم که قراره ۲۰ ساله بشم . فکرمیکردم پاگذاشتن به دهه سوم زندگی خیلی بده, اخه بنظرمن دهه سوم زندگی یعنی بزرگ شدن,یعنی عاقلانه رفتار کردن,یعنی انتظار داشتن اخه بنظر همه ادم دیگه بزرگ شده وباید بزرگونه رفتار کنه, خب این بده دیگه. تازه 20 سالگی...
-
سلام
پنجشنبه 5 شهریورماه سال 1388 13:22
سلام میگم سلام سلامم یعنی شروع , سلامم یعنی اشنایی , سلامم یعنی ........... و سلامم یعنی من از این به بعد هستم هستم تا خاطرات اسمان دلم و ستاره هاشوبگم. اسمان دلم دوست داره ستاره هاش زیاد بشه, باشمام دوست جون:بدون که اسمان دلم همیشه ستاره جدید قبول میکنه .