شانزدهمین مهمونم اومد
قابل توجه اوناییکه میومدن ریچار بار من میکردن
بابت خواستپارام
حالام بیاید ببینید که چه دیر به دیر ازخواستگاری مینویسم
دیشب یکشنبه شب اومدن
مشخصات پسره دقیق یادم نیست
اخه از اول ماه رمضون مامانش توراهه
و ما همش نیستیم
میدونم 64
تهران مشغول به کاره
مشغول فوق عمرانم هست
فقط4تا برادرن
این سومیه
بعدش فامیل شوهره خواهرشوهره خواهریم هستن
همینا دیگه
اهان تو تلفناشونم پرسیده بودن
دخترتون سفیدو بوره؟؟؟
انگار شازده خانوم سفیدو بور میخوان
خلاصه بعد کلی اینورو اونور کردن دیشب تشریف اوردم
مامانشو زنداداشش
1زنداداشه با کلاس
مامانشم خوب بود
ادمای ساده ای بودن
رفتم پیششون تا تهشم موندم
ازم سوال و جواب نکردن
وقتیم داشتن میرفتن مامانش گفت
اخر هفته پسرم از تهران میاد
شما واسه مرحله بعدی چجوری پیش میرید
اپه میرید تحقیقات هرجا میخواید بریدو اینا
بعدم شروع کرد تعریف از پسره
زنداداششم میپفت واقعا پسره گلیه و اینا
بعد جالب بود مامانه جلو زنداداششه میگفت
این پسرم 1طرف بقیه پسرام 1طرف
بعد مامانه گفت پسر منم معمولیو خوبه
نه کوتاهه نه بلند
نه چاق نه لاغر
سفیدو بور
پسره خوبیم هستو اینا
مامانم بهشون گفت والا ما 2نفرو باتحقیقات راه دادیم
دیگه به بابای ستاره میگم
اول نظردختر پسرشرطه
بعد اسم پسره علی بود
بعد مامان پسره همونجا که داشتن میرفتن
1دفعه ازمامان پرسید اسم دخترتون چیه
بعد رو کرد به عروسش گفت من نظرکرده بودم فاطمه باشه
نه اینکه پسرش علیه
انگاری بخدا گفته مثلا 1همسرخوب به این اسم واس پسرم بفرست
خلاصه که رفتن دیگه
منم کاملا ریلکس بودم اینبار
فعلا که خبری ازشون نیست
به مامان اینام میگم منتظر نباشید
والا بخدا