اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

اسکیس های روزانه ی من

ستاره ای که آسمونی واسه چشمک زدن توش نداره.

سیزدهمین مهمون

راستش دیروز هرچی فکر کردم من چرا اجازه دادم اینا بیان

دلیلی پیدا نمی کردم،مامانش تو استخر دیده بودمو ازخواهری تل گرفته بود

3تا بچه ان،2تا خواهر داره که جفتشون معمارن

نمیدونم متولد چه سالیه چون خیلی وقت از اولین تماسشون گذشته

لیسانس فلسفه داره انگار،انتشارات دارن،حالام داره مهندسی میخونه

دیروز تنها دلیلی که یافتم خواهراش بودن

مامانش یادمه روز اول گفته بود بلکه ستارم بره پیش بچه ها سرکار

بماند که ازصبح چقد بدوبیراه گفتم به عالمو ادم که من اصلا خواستگار نمیخوامو اینا

عصرم که هرکاری کردم خوابم نبرد که سرحال باشم

زورکی اماده شدم تا بیان،ایش ش ش ش

دقیقا روزاییکه مهمون خارجی داریم من از روز قبلش خانم ایش ایشوی غرغروام

اومدن،مامانش و خواهراش،خواهرش مدیر گروه معماری دانشگاه ازاد شهرمون بود

خواهر کوچیکش همسنم بود و خاکی

اماخواهر بزرگه یکمکی ....................

بحث کارشدو اینا

خلاصه یکم حرفیدیم

بعدم خواهر بزرگه گفت من جلسه دارم بریم

مامانشم به مامان گفت برید پسرمون ببینید اگرپسندید مراحلوبعدوپیش بریم

به منم گفت من 2تا دختردارم توام میشی سومیش

خداروشکرهمتونم هم رشته ایدو هم فکر

وقتی رفتن من عصبی شده بودم خراب ب ب ب ب

اومدم تو اتاقمو 1فص مفصل گریه کردم

پسرشونو دیدم همون که شبیه علی بودو اینجا نوشتم

اما نمیخوامشون،اصلا دلم این ادمارو نمیخواد

من دلم شاهزاده سواربراسب سیاه سفیده رویاهامو میخواد

امابقول دایی جان انگاراین شاهزاده هنوز بدنیا نیومده


مهمون نهم هم اصرار داشت با دخترش بیاد که دخترش منو ببینه

منم به مامانم گفتم من جلوی 1خواستگار2بارنمیام

من مسخره مردم نیستم

مامانم به خانمه گفته بود دخترم اینجوری میگه شرمنده

خانمم گفته بود اتفاقا من گله دارم از دخترتون

اونروزم که ما اومدیم 5دقیقه بیشتر پیش ما ننشست

اصلا نشد ما باهاش بحرفیم

منم گفتم بدرک همینه که هستو بود

شرایط پسرش بدم نبوده اما من دیگه خستم

ازاین مراحل خستم

حالا هرکی ندونه فکر میکنه من چقدجلو خواستگاراومدم

زیاد نبوده شاید اما برام شده یکی از منفورترین کارا

چون 1جای کار این مراحل بنده میلنگه

ازدواج منم عجیب شده عجیب

اینقدرکه مامان اینا میگن میخوایم دیگه اگرخواستگارخواستیم راه بدیم

ادرس خونه مامانجونو بدیم

خداهمه چی و ختم بخیر کنه

بچه ها واسم دعاکنید زودتر1کاری پیدا شه من سرم گرم شه

وگرنه دق میکنم ازبس احساسای بد نسبت به خودم پیداکردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد