دیشب یادم رفت به علی بزنگم،چرا؟؟؟؟؟
دیشب مامان مجبورم کرد بی قصد خرید برم تو 1انتشارات
برمو 1اقا پسریو از دور ببینم
ببینم ایا مورد پسند بنده هست یا نه
مادر پسرطی تماسشان گفته بودن برید پسرمان را ببینید
درتوصیف پسرشم از درشت بودنش گفته بود
مادر پسریکی از 6،7نفری بود که
دراستخر شماره خانمان را از خواهری گرفته بود
مامان رفته بود پسرکو دیده بود
اما میگفت تپل بوده و خوف نیست
من امااینبار جدی به مامان گفتم من شوهر ریز نمیخوام
مامان و خواهری تعجب کرده بودند
گفتم مرد چاق اگر بد هیکل نباشه بنظر من بدی نداره
خلاصه با خواهری دیشب رفتیم پسرکو دیدیم
از در مغازه که رفتیم تو
1آن انگار علی جلو روم بود
اما تو لحظه ی بعدی
شباهت پسرک به مادرش تو چهرش داد میزد
ازاون تیپ قیافه ها داشت که من می پسندم
اما تپل بود
داشتیمم میومدسیم بیرون
نگاهم کرد از اون نگاه عجیبه
خواهری میگه فهمید
خواهری میگه اصلا منتظربوده که بیان ببیننش
اره راست میگه موهاش اینام خط قیچی داشت
شایدم از این ادم خیلی مرتبا بوده
چمیدونم
شرایطش عالی نیست
اما من واقعا نمیدونم باید اجازه بدیم بیان یا نه
به مامان میگم اگر اومدنو جدی بشه چی
مامانم میگه خب میخوای نیان
نمیدونم
بخدا نمیدونم بایدهمه ادماییکه تاحدودی ایده الای منو دارن راه داد
یا نه باید اوناییکه همه چی تمومن راه داد
چقدبده ادم تکلیفشو با خودش ندونه