دلم گرفته
بدجورم دلم گرفته
دلم یکیو میخواد که باهاش درد و دل کنم
که برام فکر اشتباه نکنه
که برام نسخه اشتباه نپیچه
که برام دل الکی نسوزونه
که دلش خون نشه
اینروزا بیشتر از همه چی وقتی موهامو شونه میکنم زجر میکشم
دیدن تارای سفید بین موهای خرماییم.......
انگار شکنجس
هیچوقت به این چیزا فکر نمی کردم
تازه همیشه هرکس بهم میگفت
بهش میگفتم قشنگه
اما حالا وقتی چشمم به موهام میفته اتیش میکیرم
دلم خون میشه
دلم نمیخواد
دلم نمیخواد مجبور شم رنگشون کنم
دلم موهای خودمو میخواد
موهای خرماییکه بوقتش تیرنو بوقتش میدرخشن
حس می کنم هرروز داره تعداد موهای سفیدم زیاد میشه
شاید 10،15تا بیشتر نباشه
اصلا کسی متوجهش نشه
اما خودم که متوجه میشم که زجر میکشم
مامان اینروزا تا میرم تو هم میگه مامان جون اینقدر فکر وخیال نکن
تا حرف از موهام میزنم میگه
اینقدر نشین غصه الکی بخور
اینقدر از همه چی ناراحت نشو
موهاتم الکی سفید نمیشه
اما راستش همه میدونن که میشه
من خیلی چیزام شبیه مامانمه
این هم از لطف ژنهای مشابه مامان تو بدنمه
مامان تعریف میکنه که
وقتی 23 سالش بوده
وقتی من 1سالم بوده
بابا مریض میشه سخت
اینقدر سخت که من ازش میترسیدم
مامان میگه شب خوابیدم
صبح که ازخواب بیدار شدم رفتم جلوی اینه
کلی از موهام سفید شده بود
و حالا داره اون اتفاق واسه دختر کوچیکه ی مامان میفته
و این دختر کوچیکه داره از تو میشکنه
از تو شکسته
اما داره سعی میکنه سرپا بایسته
اره شکسته
بدجورم شکسته
دلم خیلی گرفته
دلم یکیو میخواد که برم تو بغلش گریه کنم
اما کسی نیست
نگید برو تو بغل مامانت که اگر برم تو بغلشو گریه کنم
هنوز صبح نشده خدای نکرده از غصه ی دختر کوچیکش دق میکنه
نگید برو تو بغل بابایت که اگر برم تو بغلشو گریه کنم
اون قت فکر میکنه دخترش دلش شوهر میخواد و .....................
نگید برو تو بغل خواهریت که اگر برم تو بغلشو گریه کنم
فکر میکنه غصه خواهرش بخاطر نبودنه ...................................
نگید برو بغل .......................
کسی نیست که بگید برو بغلش
دیگه هیچ کزینه ی دیگه ای نیست
نیست دیگه
نمیشه با خدا و تقدیر جنگیدکه
گریه میکنیم تو بغل خودمون
نه کسی و نگران میکنیم
نه ...........................