چندروزی نبودم
این چندروزه از نعمت سیستم و اینترنت بی بهره بودم,اخه خونه مامانجونم بودم ,
وبایداعنراف کنم دلمم برا محیط مجازی,برا دوست جونام,برا اینجا,برا ..... تنگیده بود.
مامان بابا میگن معتاد شدم به اینترنت
اما اینجوری نیست,این چند روزه بهم ثابت شد اعتیاد و عادت نیست
درسته خب دلم میخواست بیام اپ کنم,به 2.3تا از وبلگاسربزنم
اما استخون دردنداشتم,جوری نبود که نتونم اونجا نمونم .
دیشب افطار خونه دایی جونیم بودیم بعدم نذاشتن بیایم خونه هامون
گفتن باید سحر بمونیم
تا خود سحر بیدار بودیم
مردا1طبقه خانوما1طبقه.البته مردا از دست ماها خوابشون نبرد
خب بما چه خوابالوهارو
ما1شب دوره هم بودیم میخواستیم بیدار بمونیم
چقدم خوش گذشت
جدامن امسال رفتن برام سخت تره
تقریبا 2هفته که دسته جمعی مسافرت بودیم بعدم همش مهمونی
دلم برا همشون تنگ میشه
اما کاریش نمیشه کرد,بایدتحمل کرد
حال وروزه این چندوقتم اصلا خوب نیست
حس میکنم بار اوله دارم میرم دیار دانشجویی
استرس دارم,دلهره دارم,نگرانم,میترسم
باهمه اینها اما باز
دلم تنگه برا صبح تا شب معماری
دلم تنگه برا صبح تا شب کلاس
دلم تنگه برا صبح تا شب کار
اما نمیتونم منکر ترسم بشم
خب فکر کنم فهمیدید که
من دانشجوی معماری هستم
بله بنده دانشجوی سال سوم معماری هستم
اینم 1کم از اطلاعاتی که قولشوداده بودم.
ممنون از این همه اظلاعات که دادی
قطره قطره جمع گردد ...................
عجله نداشته باشید.